جورواجور

۱- هفته پیش چندتا فیلم خوب دیدم. نمایش افرا رو دیدم. خوب بود ولی آخراش خسته ام کرده بود و حوصله ام رو سر برده بود. دلم میخواد ملاقات بانوی سالخورده رو هم ببینم ولی بلیط ندارم اگه کسی داره به منم بده.

۲- از سرما و برف و سفیدی حالم دیگه بهم میخوره، از اینکه همش موقع راه رفتن همش باید مواظب باشی که سر نخوری و نقش زمین نشی، از اینکه همه جا سفیده و همش برف و سرماست و انگشتای آدم همش یخ میزنه و قرمز میشه.

۳- حال روحی و روانیم زیاد روبه راه نیست. به اندازه یه دنیا غم دارم.

۴- آخر هفته تعطیله . با خانواده میخوام یه خورده آرامش پیدا کنم.

۵ گانه

1- داره برف میباره، انقدر دونه هاش بزرگه که از پشت پنجره به راحتی قابل تشخیصه. همه جا سفیده و رنگش به آدم آرامش میده.

۲- آخر هفته شمال بودم و به معنای واقعی استراحت کردم و تمدد اعصاب. از همه چی لذت بردم، زندگی و اطرافیانم و تا تونستم هوای تمیز وارد ریه هام کردم. رنگهای تند طبیعت شمال بهم انرژی داد و روحیه ام رو عوض کرد.

۳- دلم پره از حرف انقدر که میتونم ساعتها و ساعتها حرف بزنم ولی انگیزه ای ندارم چون فکر میکنم گوش شنوایی برای حرفهای من، غرهای من و درد دلهای من از ناملایمات زندگی نیست.

۴- روزهام میگذره مثل همیشه بدون اتفاق خاصی و بدون ماجرایی

۵- چند روزه عصبی ام و پلک چپم هی میپره.