گرداب

تو این مدت انقدر اتفاقات عجیب, غیر قابل پیش بینی و ناخوشایندی افتاده و میفته که یه وقتایی با خودم میگم شاید واقعا سطح تحمل و صبرم داره امتحان میشه.. که کی وا میدم و کم میارم که با اینکه خیلی وقتها دلم میگیره, اشکم میخواد که سرازیر بشه و ناامید بشم باز یه چیزی ته دلم میگه باید بری جلو تا ببینی بعدش چی میشه..  

تجربیات جدیدی که واسه اولین بار تو زندگی اتفاق میفتن همونقدر که میتونن جالب باشن میتونن ترسناک هم باشند و به تو حالتی از گیجی و سردرگمی بدن که خودت هم نمیدونی داری چیکار میکنی.. سوالی که جدیدم از خودم خیلی میپرسم.. تو اینجا چیکار میکنی, چی میخوای, اصلا چرا اینجایی .. هزارتا کار مهم تر داری و آدمهای مهمتر که پیششون باشی 

فقط دارم سعی میکنم قوی باشم مثل همیشه, به امید روزهای بهتر که میدونم میان ولی کی ..