من در این روزها

این روزها اصلا روزهای من نیست، هیچ حال و روز خوبی ندارم. نمیدونم .. همه چیم هست و هیچیم نیست. خسته ام، دلم گرفته، غصه دارم، ذهنم قفل شده، نمیتونم امیدوار باشم.. نمیتونم از ته دل و اونجوری که دلم میخواد شاد و بیخیال باشم.. دلم میخواد بزارم برم یه جایی که هیشکی نباشه.

بسه .. چقدر نالیدم.

دیروز فیلم "زنها فرشته اند" رو دیدم.. خوشم اومد . از اون فیلمهایی بود که دوست داری از سینما که میای بیرون راجع بهش حرف بزنی و بحث کنی و هی بگی نخیر خیلیم خوب کرد، اونم بگه دیدی زنها رو، همشون لنگه همن.. دوسش داشتم.. نمیدونم شایدم علاقه مندیهام دارن خز و خیل میشن.. ولی هیچم فیلم بدی نبود به نظرم.

دیگه خبر خاصی نیست به جز اینکه هر روز انواع اخبار سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و حادثه ای رو دنبال میکنم و اصلا هم معتقد نیستم که بی خبری خوش خبری.. آدمی که از همه جا بی خبره اصلا انگیزه ای واسه غر زدن و هیجان زده شدن نداره، مثل من.

آها داشت از قلم میفتاد ، ایتالیای محبوبم که دیشب تا آخرش نشستم و بازی این پسرهای تو دل برو رو تماشا کردم و هی ذوق کردم و قربون صدقشون رفتم. آخ که من میمیرم واسه گتوزو.. هیچ هم بد سلیقه نیستم.. خیلی هم جدی و خشن و خواستنیه.. مرد باید اینطوری باشه، مگه نه؟

دیگه واقعا خبر خاصی نیست چون اگه بخوام برم تو جزییات دوباره باید پاراگراف اول رو ادامه بدم و یاد غم و غصه ها و نگرانیهام بیفتم.. پس بزار تو دلم بمونه و ظاهرمو حفظ کنم.

راستی .. میریم که همه با هم فصل اول رو تموم کنیم و وارد دومی بشیم.