حال من

حال و هوای این روزهام عجیبه. همش در حال فکر کردن به موضوعات مختلفم، فکرهایی که زیاد هم یا شاید اصلا هم خوشایند نیستند. همش پرم از احساسات جور واجور که اذیتم میکنن. دیگه علاقه ای به حرف زدن یا درد دل کردن ندارم چون احساس میکنم دیگه حرفهام رو کسی نمیشنوه یا برای کسی شنیدنی نیست. البته بدم نمیاد گاهی حرف بزنم ولی شاید دیگه خودم هم از دلتنگیهاو غم و غصه هام خسته و دلزده ام.. واسه همینم ترجیح میدم بیشتر ساکت باشم. فکر میکنم جدیدا خیلی آروم شدم، خیلی کم حرف، خیلی درونگرا.. اونم منی که وجودم هیچ آشنایی و سنخیتی با این کلمات نداشت. شاید هم دلیلش اینه که یه چیزی اون ته ته ته ته دلمه که همیشه نگرانم میکنه و فکرم رو مشغول میکنه شاید واسه همینه که تو اوج خوشی و بی خیالی تا دور و برم خلوت میشه و یادش میفتم دوباره خنده هام محو میشه. نمیدونم، نمیدونم.... حال عجیبی دارم هیچوقت انقدر نگران و دلواپس و گیج و منگ نبودم. دلم یه اتفاق میخواد ، یه اتفاقی که حالم رو خوب کنه.
نظرات 1 + ارسال نظر

سلام
اگر مایلید در بحثهای ما شرکت کنید :
http://www.naghdeweblog.blogsky.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد