حالم خوبه، اوضاع خوبه، هوا خوبه، زندگی هم خوبه.. همه چی میگذره.. آروم، بی صدا، بی هیجان و بی پستی و بلندی خاصی.. اصلا بد نمیگذره، اتفاقا خو ش هم میگذره فقط من منتظر اون اتفاقم که بیفته.. که منو از این شرایط جدا کنه.. احساس آدمی رو دارم که از دور داره یه عالمه منظره های خوشایند میبینه ولی هنوز خیلی راه مونده تا بهشون برسه و خودش لمسشون کنه.

دارم میرم شمال و تو این لحظه این بهترین اتفاقه.. میرم تو دنیا و خاطرات و روزهایی که همیشه حالمو جا میاره و هر چند وقت یه بار بدجور لازمشون دارم.. الانم از اون وقتهای شمال لازمه.. میدونم که بهم خوش میگذره پس نمیگم امیدوارم.. تعطیلی خوبیه که میخوام نهایت استفاده رو ازش ببرم..

آخر هفته فیلم پارک وی رو دیدم که خیلی بد بود.. خیلی.. احساس کردم وقتم تو سینما تلف شده و یه سری صحنه های سرهم بندی شده نخ نما رو به اسم ترسناک دادن به خوردمون.. اگه حس کنجکاوی اذیتتون نمیکنه اصلا براش وقت نذارین..

دیگه اینکه من منتظرم.. منتظر اون اتفاقه..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد