من ز شب می ترسم
من ز تاریکی این
قوم جدا مانده ز عشق
و چشمان حریصی که مرا می نگرد می ترسم
.
تو بیا همسفرم
باش که مقصد دور است
همسفر باش مرا در گذر این جاده

که هزاران سال است

مقصدش ناپیدا است
.
تو بیا با ما باش ، که کسی با ما نیست
.
قوم ما گر چه
که قومند
ولی تنها یند

و اسیران تن پیله ی خویش اند هنوز

در سر هیچ کسی
در این قوم
هوس رفتن نیست
.
تو بیا همسفرم باش که دریا بشویم

وقت
تنهایی و حسرت سپری گشته بیا
تا ابد ما بشویم
.
من چنان یک بالم

تو بیا
بال دگر باش که پرواز کنیم
زندگی را پس این قوم بسازیم و آغاز کنیم

تو بیا
تا به جهان یاد دهیم

وقت بیداری پرواز شده است

 

نظرات 1 + ارسال نظر
ارش نوروزی سه‌شنبه 22 اسفند 1385 ساعت 01:35 ب.ظ

سلام راحله من دنبال راحله معظم میگردم که یه وقتی همکلاسی بودیم اگر خودت هستی برام میل بزن یا به موبایلم زنگ بزن ۰۹۱۳۱۶۵۸۹۳۱ ممنون میشم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد