گرمای هوا حسابی کلافم کرده، اصلا هم خیال نداره یه خورده بیخیال بشه و یه بادی هم بوزه..

این هفته از اون هفته های شلوغه که هر شب یه برنامه ای دارم و حسابی سرم گرمه، همش هم دعوت شام و عصرونه و تولد خونه دوستاست ولی خوب خیلی خوبه .. از الان تو فکرم کجا چی بپوشم و کی برم و کی بیام.. من عاشق مهمونی دادن و مهمونی رفتنم. همه اینا خودشون یه جور هیجانن، مگه زندگی غیر از اینه. وقتی زندگی میتونه حتی شستن بشقاب باشه پس مهمونی رفتن آخر زندگیه..

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد