لیدر

الان دو سه روزه که دارم به عنوان لیدر تور فعالیت میکنم.. جریانش هم از اونجایی شروع شد که یکی از دوستام از آلمان زنگ زد و گفت یکی از دوستاش اومده ایران و تنهاست و از من خواست که مواظبش باشم که بهش بد نگذره و بگردونمش.. خلاصه منم الان مشغول امر خطیر مهمان نوازی و مراقبت از مهمان خارجی هستم.. جالبه چون آدم هی باید فکر کنه که کجاها ببره کسی رو که ۲۲ سال ایران نبوده و یا چه جاهایی جالبتره واسه دیدن .. من که فعلا بردمش یه جا قلیون کشیده و یه خورده گشت و گذار تو خیابونا و پارکها و چند تا مرکز خرید رو نشونش دادم.. امروز هم میخوام ببرمش سینما.. خلاصه که هر روز زنگ میزنه که من یادم نره و حتما برم دنبالش... معلومه دیگه .. دلش هم بخواد، راهنمای به این خوبی و مهربونی و خوشگلی و خوش تیپی... اگه منم بودم هی میخواستم برم بیرون.. خوبه که اینجا رو نمیخونه یعنی اصلا نمیدونم میتونه فارسی بخونه یا نه وگرنه میدید چه تبلیغی واسه شغل جدیدم میکنم.

خلاصه اینکه بیرون رفتن با این دید هم جالبه و الان همه چیز رو یه جور دیگه و از نگاه یه توریست دارم میبینم.. اینم بد نیست.. به جز اینکه من یه توریست خسته ام چون تازه شبها بعد از کار مراسم گردش شروع میشه و من آخراش دیگه خوابم ، به هر حال همه چیز که با هم نمیشه .. لیدر هم یه وقتهایی خسته میشه دیگه

نظرات 1 + ارسال نظر
دایی ناصور یکشنبه 7 اسفند 1384 ساعت 10:57 ق.ظ http://bobax.persianblog.com

بابا لیدر! بابا خسته! بابا دیدگاه!...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد