نخستین قدم

اومدم که باشم. اینبار و اینجا، بی‌ماسک و بی‌روبنده. بی‌حجب و بی‌ اون شرم و حیایی که سالهاست سنت و قوانین تعریف شده و نشده همانند غل و رنجیر ما رو در برگرفته و این اجازه رو نداده همونی باشیم که دوست داریم. اومدم خودم باشم و توی این آشفته بازار، پیدا کردن " خود " واقعی کمتر از شاتل هوا کردن نیست! 

میدونم که یه روزی افسوس همین " روزهای بی‌خاطره " رو خواهیم خورد. یه روزی که خیلی زود میرسه، پیر میشیم و فرتوت. عصایی و کشمیش و توت خشکی و نوه و نتیجه و خاطراتِ همین روزهایی که عینهو برق و باد داره میگذره. پس نه به دیروز و نه به فردا، همین امروز رو دو دستی بچسبیم که انگیزه‌ها و خوشی‌های زندگی کم نیست دور و برمون.   

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 5 آذر 1384 ساعت 10:47 ق.ظ http://www.meshkirangeheshgh.blogsky.com

آهای تو که این همه دوری از من این روزا در حال عبوری از من ..... خیلی با حال بود به کلبهی فقیرانه ی ما هم سری بزن

k1 دوشنبه 7 آذر 1384 ساعت 12:16 ق.ظ http://www.k1-online.com

و ورودتون رو به دنیای شیشه‌ای وبلاگستان تبریک میگم. پس منتظر نوشته‌های زیبای شما میمونیم.

میر حمزه طاهری(نوپا) چهارشنبه 7 دی 1384 ساعت 11:42 ق.ظ http://www.taheri.blogsky.com

باسلام خدمت شما دوست گرامی
با تشکر از مطالب زیبا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد