اومدم که باشم. اینبار و اینجا، بیماسک و بیروبنده. بیحجب و بی اون شرم و حیایی که سالهاست سنت و قوانین تعریف شده و نشده همانند غل و رنجیر ما رو در برگرفته و این اجازه رو نداده همونی باشیم که دوست داریم. اومدم خودم باشم و توی این آشفته بازار، پیدا کردن " خود " واقعی کمتر از شاتل هوا کردن نیست!
میدونم که یه روزی افسوس همین " روزهای بیخاطره " رو خواهیم خورد. یه روزی که خیلی زود میرسه، پیر میشیم و فرتوت. عصایی و کشمیش و توت خشکی و نوه و نتیجه و خاطراتِ همین روزهایی که عینهو برق و باد داره میگذره. پس نه به دیروز و نه به فردا، همین امروز رو دو دستی بچسبیم که انگیزهها و خوشیهای زندگی کم نیست دور و برمون.
آهای تو که این همه دوری از من این روزا در حال عبوری از من ..... خیلی با حال بود به کلبهی فقیرانه ی ما هم سری بزن
و ورودتون رو به دنیای شیشهای وبلاگستان تبریک میگم. پس منتظر نوشتههای زیبای شما میمونیم.
باسلام خدمت شما دوست گرامی
با تشکر از مطالب زیبا