این روزا حال و حوصله ندارم.. بحثهای الکی و اعصاب خوردیهای بیخود به همراه دلیل ماهیانه دست به دست هم دادن تا اخلاقم خیلی قشنگ بشه که هیشکی رغبت نکنه دو کلمه باهام حرف بزنه.. دور از جون یه چیزی تو مایه های سگ و اینا..
تقریبا دو هفته ای رفتم شمال و حسابی خوش گذروندم، آفتاب گرفتم، تا دلتون بخواد تو دریا آبتنی کردم و فقط خوردم و خوابیدم.. خیلی خوب بود و خیلی خوش گذشت.. البته هوا وحشتناک گرم بود و شرجی بودن هم مزید بر علت که دیگه خفه شی از گرمای مرداد ماه شمال که معروفه .. ولی همه اینا میارزید که یه مدت با خانواده خوش بگذرونی بی دغدغه و بیخیال همه چی.. انگار که جز خودت هیچی مهم نیست ، به هیچی فکر نکنی و فیلم ببینی و کتاب بخونی و بخوابی که آخری از همه بیشتر میچسبید زیر کولر
ولی امروز کار بعد از این مدت خیلی زجر آوره تو مایه های جون دادن.. اصلا حسش نیست.. صبح که کاملا منگ بودم و تا نزدیکای ظهر خواب بودم.. از شرکت رفته بودم بیرون ماموریت که راننده آژانسه از دستم دیوونه شده بود... سه تا مسیر بردمش تا یادم اومد جایی که میخواستم برم کجا بود.. بنده خدا هیچی نگفت، گفتم شرمنده من بعد از یه مرخصی طولانی برگشتم و مخه تعطیله .. هیچی یادم نیست.. نمیدونم همه مثل منن یا من دیگه خیلی زیادی جو گیر شدم... اصلا مسافرت طولانی به من نیومده.. خوبه اسممو فراموش نکردم.. اونم احتمالا واسه اینکه اونجا بالاخره صدام میکردن دیگه
گرمای هوا حسابی کلافم کرده، اصلا هم خیال نداره یه خورده بیخیال بشه و یه بادی هم بوزه..
این هفته از اون هفته های شلوغه که هر شب یه برنامه ای دارم و حسابی سرم گرمه، همش هم دعوت شام و عصرونه و تولد خونه دوستاست ولی خوب خیلی خوبه .. از الان تو فکرم کجا چی بپوشم و کی برم و کی بیام.. من عاشق مهمونی دادن و مهمونی رفتنم. همه اینا خودشون یه جور هیجانن، مگه زندگی غیر از اینه. وقتی زندگی میتونه حتی شستن بشقاب باشه پس مهمونی رفتن آخر زندگیه..
الان داشتم در جواب حرف دوستم که میگفت آدمها با رفتارشون نشون میدن که چقدر به کسی یا چیزی راغبند میگفتم شاید اینطور باشه ولی خیلی وقتها نیتشون و اینکه چی تو دلشونه هم خیلی مهمه .. چون شاید نتونن حرف دلشون رو به زبون بیارن یا تو عمل نشون بدن و کاملا برعکس اون چیزی که منظور اوناست برداشت بشه.. بعضی وقتها از آدمها، بازی با کلمات، گیر دادن به جزییات و سخت گرفتن زندگی زده میشم.. میخوام تنها باشم ، حالم خوب نیست.. با اینکه انگیزه خیلی خوبی دارم واسه خوشحال بودن انگیزه ای مثل مادر ولی حالم بده...