دوباره چند وقتیه که همه چیز اونجوری که میخوام نیست، خیلی وقت بود این حال رو نداشتم که الان دارم، خیلی وقت بود دوباره دلم نگرفته بود، خیلی وقت بود که بغض نداشتم، خیلی وقت بودم احساس تنهایی نکرده بودم... ولی الان دوباره همه اینها باهم اومده سراغم و داره اذیتم میکنه. دلم میخواد حرف بزنم ولی نمیدونم از چی بگم و چجوری بگم که بتونم حرفمو برسونم و فهمیده بشم. دوباره دیوونه شدم، دوباره دارم تو تعارفها و معذوریتها و رو درواسی ها قرار میگیرم، دوباره وقتهایی که باید حرف بزنم لال میشم، این دوباره ها ناراحتم میکنه. از خودم عصبانیم که از کوچکترین برخوردها ناراحت و دلگیر میشم با اینکه تو همون لحظه خودم رو سرزنش میکنم که چرا چرا چرا ، چرا دست برنمیداری از این زود رنجی ها ولی هنوز نتونستم با خودم کنار بیام. انگار دوست دارم خودمو عذاب بدم و تحت تاثیر هر حرفی قرار بگیرم ... شاید هم هر حرفی نه شاید هم همون توقعی که قبلا گفتم باعث این ناراحتیها میشه.. نمیدونم ، از خودم خسته ام.. از این دلتنگیها.. حالم خوب نیست ...