فکر نمیکردم بتونم تا سالگرد برسونمش ولی خیلی چیزا باعث شد که بنویسم و انگیزه داشتم باشم واسه اینجا نوشتن که امکانش رو یه دوستی بهم هدیه داد که حالا ازم خیلی دوره و جاش خیلی خالیه ولی مسببش شد که من غرغر ها، دلتنگیها و غم و غصه و شادیها و حرفهام رو اینجا بنویسم. حالا به همین راحتی یکسال گذشت، یکسالی که خیلی بالا و پایین داشت و برام سال خوبی بود. الان یه حس عجیب دارم یه حسی عین سال نو، فکر میکنم تو این یه سال بزرگ شدم، آروم شدم و صبور تر. خیلی چیزا عوض شده هم تو خود من و هم دور و برم. داشتم نوشته هام رو میخوندم، یه لحظه فکر کردم چقدر بعضی جاها نوشتن کمکم کرده که راحت تر موضوعی رو فراموش کنم یا باعث شده بیشتر بهش فکر کنم.یهو دلم گرفت.. امیدوارم همیشه خوندن نوشته هام برام خوشایند باشه حتی غمگین ترینهاشون. این سالروز هم بهونه ای شد که یاد خیلی خاطره ها بیفتم. درگیریهای ذهنی کم بود خاطره ها هم اضافه شد.
امیدوارم یه روزی جشن ۱۰۰ سالگی اینجا رو بگیریم. آدم بعضی وقتها حس میکنه توی یه سال چقدر بزرگ شده و در عوض چقدر دور شده! دور خیلی دور .........