همه چی نطلبیدش یه مزه دیگه داره مثل این تعطیلی چهار روزه که با اینکه یهو بود ولی ماشاالله مردم غیور و همیشه در صحنه کشور ما از پسش خوب بر اومدن و نگذاشتن حتی یه روزش حروم بشه. منم مثل خیلیهای دیگه رفتم شمال و جای همه رو خالی کردم و عین ۴ روز رو خوردم و خوابیدم و حال کردم و از هوا و طبیعت زیبا لذت بردم.. تو راه برگشت که ۸ ساعت تو جاده موندم با خودم فکر میکردم خوب شد تعطیلی یهو اعلام شد و مردم از قبل نتونسته بودن برنامه ریزی کنن و گرنه دیگه خودکشی میکردن و از یه هفته قبل اقدام به سفر میکردن. ولی خوبیش این بود که این سفر یه چیزایی رو بهم نشون داد که دونستنشون لازم و کافی بود.

الانم که دوباره دردهای ماهیانه و متعلقاتش به سراغم اومده و اصلا حال و حوصله هیچی رو ندارم و حالم بده و دلم میخواد برم یه جا تو آفتاب بخوابم و کسی کاری به کارم نداشته باشه.

فعلا زندگی کلا زیباست و همه چی میگذره ، نه خوب نه بد، تا آخر هفته که ببینم کدوم یکی غلبه میکنه.

نظرات 1 + ارسال نظر
تنهاترین تنهایان یکشنبه 7 آبان 1385 ساعت 09:11 ق.ظ http://tanhatarinetanhayan.blogsky.com


زندگی شاید آن لحظه ی مسدودی است که نگاه من درنی نی چشمان تو خود را ویران می سازد.
در اتاقی که به اندازه ی یک عشق است به بهانه های ساده ی خوشبختی خود می نگرد، به نهالی که تو درباغچه ی خانه ی مان کاشته ای. آه سهم من این است ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد