دیروز رفتم فیلم باغهای کندلوس رو دیدم، قبلش خیلی نقد ازش خونده بودم و فکر میکردم منتقدین عزیز اغراق کردند ولی واقعا فیلمش بی سر و ته بود.. من نمیگم فیلم باید از اول تا آخرش معلوم باشه و حرفهاش محاوره ای و ساده باشه که هرکسی بفهمه چون واقعا بعضی فیلمها یه خورده درک و فهم و تفکر و تامل بیشتری میخواد ولی اینو اصلا دوست نداشتم و نتونستم هیچ ارتباطی باهاش برقرار کنم.. شاید چون اول فیلم ۵ دقیقه دیر رسیدم ، وسطش هم یادم افتاد که موبایلم رو تو ماشین جا گذاشتم و چون هنوز گوشی بیچاره واسم تازگی داره نخواستم تنها بمونه، رفتم آوردمش ولی دیدم روند فیلم انقدر یکنواخته که همچین اتفاقی نمیفته یه جاهایشو هم نبینی..
به هرحال تنها جای فیلم دیالوگ بهناز جعفری بود که دوستش داشتم که میگفت زنها از بچگی مادرن چون از همون بچگی بزرگ میشن اول مادر عروسکشون بعد مادر برادرشون بعد مادر شوهرشون بعد مادر پدرشون و بعضی وقتها مادر مادرشون تازه اینها بعلاوه مادر بودن اصلی خودشونه...
امروز هوای آمدنت آفتابی است
... نوشته جالبی بود
-----------------
من و بارون اصلاْ میونه خوبی با هم نداریم
----------------
شاید به نظر کمی احمقانه برسه ...
.. ولی
من از بارون بی زارم
بارونی که یه روز تمام زندگیم بود
-----------------
جمله بالا بدون استعاره بود
بارونی که من از اون اسم می برم
همونی هست که از آسمون میاد
بارون من .... زمینی نبود
ولی با همه این اوصاف
نفس زمین به همین بارون و آفتاب زنده و بر قرار هست
همیشه سبز وخرم باشی
!