...

 

دیشب که رفتم تو رختخواب با اینکه داشتم از خستگی و خواب میمردم و چشمام باز نمیموند ولی یهو دلم خواست که تو قاب یه پنجره باشم و بتونم هر دو طرفم رو ببینم ، نمیدونم چرا ولی فکر کردم چجوری میشه زیبایی رو دو طرفه دید.. البته هنوز به جوابی نرسیدم

یه چیز دیگه که دیشب بهش رسیدم و برام جالب بود این بود که چه خوبه که احساسات بعضی آدمها رو اصلا نمیشه از رفتارها و حرفهاشون فهمید ولی وقتی که خودشون میگن حسابی تعجب میکنی و سورپرایز میشی.. آخه من عاشق اینم که غافلگیر بشم ... تو همه چی... کیف داره که نفهمی و ندونی قراره چی بشه و یهو تو موقعیتش قرار بگیری . مگه نه؟

نظرات 4 + ارسال نظر
آدینه بوک چهارشنبه 16 فروردین 1385 ساعت 12:16 ب.ظ http://www.adinehbook.com

سلام. به فروشگاه اینترنتی کتاب و CD آدینه بوک با تحویل رایگان هم سر بزنید.

رضا چهارشنبه 16 فروردین 1385 ساعت 12:28 ب.ظ http://www.lllabadancitylll.blogsky.com

سلام دوست من

وبلاگ خیلی جالبی داری امیدوارم همیشه موفق باشی

بانمک چهارشنبه 16 فروردین 1385 ساعت 12:39 ب.ظ http://www.banamak.blogsky.com

سلام راحله خانوم
خسته نباشی
وبلاگ قشنگی داری مخصوصا اینکه مطالبت مرتب و با فکر نوشته شده
فکر میکنم اگر عکس هم تو وبلاگت بزاری قشنگ تر بشه
منظورم عکسهای با مضامین مختلف
موفق باشی
وقت کردی به من هم سر بزن خوشحال میشوم آپ کردم
ممنون

رکسانا چهارشنبه 16 فروردین 1385 ساعت 09:57 ب.ظ

مرسی راحله جان از لطفتی که به من داری

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد