اصلا از کسایی که یه کاری میکنن و بعد توش میمونن که چطوری درستش کنن خوشم نمیاد.. از اول به عاقبتش فکر نمیکنن... بعدا عین ترسوها خودشون رو گم و گور میکنن... چون جوابی ندارن که بدن.. حالم بهم میخوره از این آدمها..

 

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم

ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی ، لب پنجره

پر از خاطرات ترک خورده ایم

اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم

اگر خون دل بود ، ما خورده ایم

اگر دل دلیل است ، ما آورده ایم

اگر داغ شرط است ، ما برده ایم

اگر دشنه دشمنان ، گردنیم !

اگر خنجر دوستان ، گرده ایم !

گواهی بخواهید ، اینک گواه :

همین زخم هایی که نشمرده ایم

دلی سربلند و سری سر به زیر

از این دست عمری به سر برده ایم

 

این شعر قیصر امین پور رو خیلی دوست دارم.. یه جورایی باحاله.. انگار خیلی چیزا میگه

 

نظرات 2 + ارسال نظر
سعید یکشنبه 18 دی 1384 ساعت 10:05 ق.ظ http://neverend.blogsky.com

فوق العاده با نظرت موافقم...
اینجور آدما دیوونم می کنن !

مهدی یکشنبه 18 دی 1384 ساعت 10:34 ق.ظ http://dastneveshteha.blogsky.com

شعر قشنگیه..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد